راز دل
رازدل رابه كه گويم من جانانه پرست آن سخن ها كه فقط درحرم رازتوهست
برده الماس دوچشمت دل شيداي مرا من بچشمان خمارت شده ام عاشق ومست
روزوشب خورده دلم حسرت ديدارتورا در درونم غم هجران تو آتش زده است
در حريمت نگذاري قدمم را بنهم كاش ميشدكه حريمت بطريقي بشكست
حرف دل ماند و نگفتم غم و اسراردلم ياردرلحظه ي وصلت درميخانه ببست
هرزمان كرده صدا اسم تو بيچاره جوان
رفته اي همچوغزالي كه بپاخاست وجست
راز دل
رازدل رابه كه گويم من جانانه پرست آن سخن ها كه فقط درحرم رازتوهست
برده الماس دوچشمت دل شيداي مرا من بچشمان خمارت شده ام عاشق ومست
روزوشب خورده دلم حسرت ديدارتورا در درونم غم هجران تو آتش زده است
در حريمت نگذاري قدمم را بنهم كاش ميشدكه حريمت بطريقي بشكست
حرف دل ماند و نگفتم غم و اسراردلم ياردرلحظه ي وصلت درميخانه ببست
هرزمان كرده صدا اسم تو بيچاره جوان
رفته اي همچوغزالي كه بپاخاست وجست
|